خانه عناوین مطالب تماس با من

هیچستان

هیچستان

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • تمرین ریاضی نهم
  • بهترینهای هفتم اسفند
  • بهترینهای ترم اول مدرسه قمر
  • نمرات ترم هفتم خامنه ای
  • معادله و جواب برای هفتم
  • بهترینهای نهم (قمر)
  • بهترینهای هفتم مستمر آذر
  • بهترینهای نهم مستمر آذر(علیرضا اسماعیلی)
  • معادله با جواب (هفتم )
  • بهترینهای هفتم (قمر)

بایگانی

  • اسفند 1398 1
  • اسفند 1397 1
  • دی 1397 2
  • آذر 1397 7
  • آبان 1397 4
  • خرداد 1397 2
  • دی 1396 3
  • آذر 1396 2
  • آبان 1396 1
  • خرداد 1396 3
  • اسفند 1395 5
  • بهمن 1395 3
  • دی 1395 3
  • آذر 1395 3
  • آبان 1395 5
  • مهر 1395 1
  • خرداد 1395 2
  • اردیبهشت 1395 7
  • اسفند 1394 11
  • بهمن 1394 19
  • دی 1394 15
  • آذر 1394 20
  • آبان 1394 26
  • مهر 1394 12
  • شهریور 1394 17
  • مرداد 1394 14
  • تیر 1394 41
  • خرداد 1394 21

جستجو


آمار : 112060 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • iq5 سه‌شنبه 13 مرداد 1394 11:01
    لیست یک جهیزیه کامل عروس! به نظر شما چه وسیله مهمی جا افتاده است ؟ ۱ ٫. سرخ کن ۲. …………………… ۳. پلو پز ۴. غذاساز ۵. آرام پز ۶. زود پز ۷. سماور ۸. کباب پز ۹. آب پرتقال گیری برقی ۱۰. لباسشویی ۱۱. یخچال ، فریزر ۱۲. قهوه جوش ۱۳. چرخ خیاطی ۱۴. توستر ۱۵. ضبط صوت ۱۶. بخارپز ۱۷. ساندویچ ساز ۱۸. ظرفشویی ۱۹. مایکروویو ۲۰. سبزی...
  • iq4 یکشنبه 11 مرداد 1394 09:26
  • iq4 پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 16:43
    ...و .... و 38 و 18 و 45 و 13 و 50 و 10
  • iq3 سه‌شنبه 6 مرداد 1394 09:15
  • طرز فکر یکشنبه 4 مرداد 1394 21:17
    «رابرت داینس زو» قهرمان مشهور ورزش گلف در آرژانتین، در یک مسابقه برنده و موفق شد مبلغ زیادی پول ببرد. در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه، زنی بسوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد، تا بتواند کودک بیمارش را از مرگ نجات دهد. زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر به او کمک نکند،...
  • iq2 شنبه 3 مرداد 1394 21:41
  • بار اول پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 15:37
    روزی یک زوج، سی امین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ٣٠ سال حتی کوچکترین اختلاف و مشاجره ای با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا راز خوشبختیشونو بفهمن. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ مرد میگه: بعد...
  • عدد بعدی ؟ پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 15:32
    ...... و 79 و 71 و 58 و 47 و 37 و 32 و 25
  • iq پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 00:53
  • سفر سه‌شنبه 30 تیر 1394 18:36
    سه شبانه روز زندگی متفاوتی را تجربه کردیم مهمان مردمانی بودیم که خانه هاشان نه تنها ایفون تصویری نداشت بلکه دیوار هم نداشت . آنها اینترنت نداشتند تلویزیون درست و حسابی هم نداشتند . و برقشان هم خیلی ضعیف بود و در طول شبانه روز چندین بار قطع می شد . اما سرشار از شور زندگی بودند خیلی مهربان و مهمان نواز کارشان کشاورزی و...
  • قضاوت پنج‌شنبه 25 تیر 1394 17:57
    یه روز عدد 10 مهمونی میگیره همه عددا رو دعوت میکنه 0,1,2,3,4,5,6,7,9 به جز عدد 8 چون از عدد 8 اصلا خوشش نمی یومد. خلاصه شب مهمونی میرسه و عدد 10 میاد ببینه مهمونا چیزی کم ندارن که یهو چشمش میوفته میبینه عدد 8 داره وسط مهمونا میرقصه. میاد وسط و یکی میخوابونه زیر گوش 8 میگه کی تو رو دعوت کرده؟ مگه من نگفتم تو حق نداری...
  • گربه چهارشنبه 24 تیر 1394 17:00
    عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت:... چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را...
  • * چهارشنبه 24 تیر 1394 16:50
  • صداقت سه‌شنبه 23 تیر 1394 23:27
    شعر یک کودک سیاه پوست که بهترین شعر سال شد When I born, I black When I grow up, I black When I go in Sun, I black When I scared, I black When I sick, I black And when I die, I still black And you white fellow When you born, you pink When you grow up, you white When you go in sun, you red When you cold, you blue When...
  • چه عددی ؟ سه‌شنبه 23 تیر 1394 14:56
  • بوت دوشنبه 22 تیر 1394 17:51
    خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت. بعد از کلی فشار... و خم و راست شدن، بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ... هنوز آخیش گفتن تموم نشده که...
  • افسوس گاو دوشنبه 22 تیر 1394 17:46
    ﯾﻪ بار با سرعت زیاد ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ، ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ! ﻣﻨﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺷﺪﻡ ! ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻥ، ﺩﯾﺪﻡ گاوه ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ و ﻋﯿﻦ ﺑﺰ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ... ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺟﺬﺑه اﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ! ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻢ ؛ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﺎﻭﻩ ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻣﺤﻞ ﻋﺒﻮﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ!...
  • k یکشنبه 21 تیر 1394 18:53
    مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنواییش کم شده است به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد بدین خاطر ، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده اى وجود...
  • 13 یکشنبه 21 تیر 1394 12:10
  • 11 شنبه 20 تیر 1394 17:07
  • پروانه شنبه 20 تیر 1394 15:54
    دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن. پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.» پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی...
  • 1 جمعه 19 تیر 1394 14:02
  • جوجه عقاب پنج‌شنبه 18 تیر 1394 17:31
    داستان کوتاه جوجه عقاب کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ...
  • سوالی آسان پنج‌شنبه 18 تیر 1394 14:55
  • ما؟ سه‌شنبه 16 تیر 1394 18:16
    چهار نفر بودند. اسمشان اینها بود. همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی. کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد. سرانجام...
  • مسلمان واقعی سه‌شنبه 16 تیر 1394 16:57
    جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد . بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم . جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند . جوان با...
  • عدد یکشنبه 14 تیر 1394 13:21
    abc=a*b*c*(a+b+c) عددی سه رقمی بیابید که در تساوی بالا صدق کند * نشانگر ضرب است
  • اشک یکشنبه 14 تیر 1394 13:13
    یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟...
  • خوشبختی جمعه 12 تیر 1394 20:05
    آیا سقفی بالای سرت هست؟ نانی برای خوردن لباسی برای پوشیدن و ساعتی برای خوابیدن داری؟آری نامی برای خوانده شدن کتابی برای آموختن و دانشی برای یاد دادن داری؟آری بدنی سلامت برای برداشتن سبد یک پیر زن. سخنی برای شاد کردن یک کودک دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟آری لحظه ای برای حس کردن قلبی برای دوست داشتن و خدایی برای...
  • تساوی جمعه 12 تیر 1394 16:22
    ALFA + BETA + GAMA = DELTA به جای عبارتهای زیر 4 عدد 4 رقمی بنویسید که تساوی درست باشد.
  • 251
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • صفحه 7
  • 8
  • 9