یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی میمیرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد.
گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمیدهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه میکنم. گدا گفت : خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل
روزی تمام روستاییان تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند.در روزی که برای دعا همگی دور هم جمع شدند؛تنها یک پسر بچه با خود چتری داشت.
ایــن یعـــنی ایمــــان...
.
کودک یک ساله ای را تصور کنید.زمانی که شما اورا پرتاب میکنید،او میخندد؛چرا که او میداند شما او را خواهید گرفت.
ایــن یعـــنی اعتمــاد...
.
هر شب ما به رختخواب می رویم، ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده برمی خیزیم؛با این حال ساعت را برای فردا کوک میکنیم.
این یعنی امــــید...
جالب بود
اَلَکـــی مَـلـکــی نـــــوچ
⬅مـــَــــــــــــڹ➡
یـــہ هــــــویـی
راسـتـکــی
قـِیـــــد
هـــَمـِــــہ چـیـــزو میـزَنـــَم
میـــزارم میـــــرم...
در شب قدر
مهمتر از "بیداری کشیدن"،
"بیدار شدن" است.
دعا کنید که بیدار شویم...
التماس دعا
سلام بزرگوارطاعات و عبادات قبول.از وبلاگتون دیدن کردم و آرزوی موفقیت برایتان دارم.ما در شاخه طوبی هر هفته مهمان یک شهید می شویم.هر دوستی که مایل باشد به قدر وسعت هدیه ای تقدیم شهید هفته می کند.خوشحال می شویم نظر شما رو هم درمورد شاخه طوبی بدانیم. واگر مایل باشید تبادل لینک میکنیم و بیشتر ارتباط خواهیم داشت.
التماس دعا