شانزده سالم بود که پول توجیبی و کادوی تولد و عیدی های دو سالم را جمع کردم گیتار برقی بخرم.بابا اجازه نداد.خیلی که اصرار کردم، قبول کرد. گیتار و یک آمپلی فایر کوچک خریدم.
همه ی تهران را گشتم تا معلم گیتار زن پیدا کنم. پیدا نشد.بابا اجازه نداد پیش معلم مرد بروم.خودم تمرین میکردم.فایده نداشت.سیم های گیتار خیلی سفت بود.دستم را درد می آورد.نمیتوانستم کوک اش کنم.صدایش بلند بود و خانواده را اذیت میکرد.ناامید شدم.دو سال گذشت.گیتار کنار اتاق ماند و خاک خورد.برایش که مشتری پیدا شد، به اصرار مامان و بابا فروختم اش.مامان گفت پول گیتار را دست بند طلا بخر و نگه دار،برایت بماند.
دست بند را هنوز دارم.حتا بعد ازدواج که برای خرید خانه،همه ی طلاهایم را فروختم،نگه اش داشتم.همیشه هم دستم است.
گاهی دختر دو سال و نیمه ام،سرش را روی دستم می گذارد و لبخند می زند. می گوید:"مامان،چرا از دستت صدای آهنگ می آد؟"
مهندس جدیدی چرا خودتو لو میدی؟
سلام خوبین؟
خوشىن خوشمىگزره؟
سلام
ممنون
شکر
یه دریای آروم یه ویلای ساده
یه جمع صمیمی مثل خانواده
رفیقای خوبی که خیلی عزیزن
خدا دوستامو به من هدیه داده
الکی مثلا دوستام خیلی خوبن!!!
اقا سلام کی نمرات هفتم و میذارید؟؟؟
نمیدونم
ایا این داستان واقعی است؟
سلام
اگه یه نفر4تامثبت داشته باشه میشه 2نمره پس چراشما1نمره اضافه می کنیدپس اون1نمره ی دیگش چی؟؟؟
سلام
امتحان بعد
جالب بود.
شما که گفتین گروهیه منظورتون امتحان دوشنبه هشتماس دیگه؟؟؟مگه نه؟
بله
چه جالب
سلام
اقاازمثبت هایی داربم به امتحان نمره اضافه می کنید؟؟؟
سلام
بله در حد یک نمره