آقا اجازه هست
باز کنم پنجره ام را به سوی وسوسه ی نور
و چشم بدوزم به چشم زندگی
از همین فاصله ی دور؟
آقا اجازه هست
که یک روز
از این سیصد و شصت و پنج عدد روز
خودم باشم؟
از هر چه نباید و باید
رها باشم ؟
جاری تر از آفتاب بخوابم به روی سبز علف
فراتر از پرنده بنشینم به روی شاخه های درخت
با باد و کبوتر و ماهی
ماهیان خوشبخت آفتابی
با رودخانه و شرشر باران یکی شوم
از هر چه ایست
نکن
نه
جدا شوم؟