کودکی

در کودکی همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.
نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم:
روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 50 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.

شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید، "چرا نیومدی؟"
گفتم، "خُوب، جلسه‌ای 50 دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم."
پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟"
گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه!"

نظرات 2 + ارسال نظر
کل خراب کلاس سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 13:20

چه جالب و باحال

کل خراب کلاس سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 14:25

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.